پسر هنگام درمان یک زن بالغ و لاغر با چای معطر ، رازهای برگ چای را برای او فاش کرد و از نظر ذهنی در مورد نحوه قرار دادن او در چاله فکر کرد. ناگهان ، عوضی به او گفت که بیرون برود و پسرک به دنبال او رفت ، لباسهایش را عوض کرد و از در آذر شروع به نگاه کردن کرد. او صبر کرد تا اینکه او شروع به پوشیدن جوراب های خود کرد و بدون درخواست وارد اتاق شد. با یک دست سیلی به الاغم زدم. روی تخت افتاد و پیراهنش را باز کرد. لبهایش را به سینه هایش برد و لیس زد. زن وانمود کرد که او را دوست ندارد. اما بلافاصله او مقاومت نکرد که دوست پسر او با لبانش که از بین پاهایش خزیده بود شروع به لیسیدن او کرد. او زانو زد و انتهای متشنج را از خروس خود بیرون آورد ، آن را داخل واژن زن قرار داد کیرتوکس خارجی و شروع به حرکت بدن او در جهات مختلف کرد. در کنار آن کاشته شده است. او یکی از اعضای خود را در حالت سوار قلاب کرد و با شجاعت در سوراخ قرار گرفت.